۵۴۵- ظلمات است سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی گفت با زآی که دیرنه این درگاهی همچو جم جرعه ما کش که زسر دو جهان پر تو جام جهان بنی دهدت آگاهی بر در میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی خشت …
ظلمات است – سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی – غزل ۴۸۸ – ۵۴۵
درباره این سایت